بی بال پریدن..
|
چگونه بنویسم از تو....؟! وقتی که حتی خودکار می ماند در تحریر نامت....! چگونه بگویم که زائرت هستم..وقتی که از شدت سیاهی حتی قابل شناختن نیستم...!! چگونه فریاد کنم نامت را در حالیکه از شوق این میهمانی ، زبانم بند آمده... میهمانی ای معمولا در خواب و رویا میبینن تا بیداری.. شاید هنوز خوابم...! نمی دانم! میهمانی ای که گفته اند میزبانش کسی است که میزبانی کوفیان را قبول کرد و دلش زخم های عمیق برداشت.... همان که فرات یک عمر است که شرمنده اش مانده... همان که ،شب ها ،در خلوت تنهایی اش را با چاه زمزمه میکرد و اشک هایش چاه را به بوی یاس عطرآگین کرده بود... همان که محکم و استوار گام برداشت تا در محراب آرام بگیرد و نه جای دیگر!!!
این ها همه حرف های دلم است... زبانم، از وقتی که زائرم نام نهادند بند آمده با این همه ،من چگونه خواب را بر چشمانم مهمان کنم درحالی که چند ساعتی بیشتر به دیدارمان نمانده....!! چگونه باور کنم شهدای کربلای پنج جواز ورودم را از مادرشان گرفتند... کربلای پنجی ها را میگویم... همان ها که رفتند تا انتقام سیلی مادر بگیرند... چگونه باور کنم؟!!! دنیا و آخرت را هم بگذارم بر سر نوشتن تمام نمیشود این عاشقانه ها ! این عاشقانه ای حال فقط چند ساعت ،به وصلش مانده.... اما یادم نبود که همیشه عاشقانه های حقیقی هستند که پایان ندارد و تا نفس آخر ادامه دارد.. میسوزاندمان تا آخر... و هرچه بیشتر نزدیک میشوی..تشنه تر میشوی... این خاصیت عشق است... خاصیت عشق ، تنها چیزی که برای درکش بی نیاز از تجربه و آزمایش است.... بی نیاز مطلق.. و این یعنی تو!!!
پینوشت:حلال کردن دشوار است،اما به بزرگی کنید و بگذرید از من !
یا الله
[ سه شنبه 92/6/19 ] [ 7:31 صبح ] [ نقل و نبات ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |