سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی بال پریدن..
 
قالب وبلاگ

مثل همه ی سفرها که وقتی برمیگردی

دلتنگ میشوی....،دلتنگم.

اما همه میدانند

که جنسش

با همه ی دلتنگی ها تفاوت دارد....

برگشتم.

برگشتم و دلم را در هزار جا

جاگذاشتم.

و حال

که آخرین جمعه ی شهریور میگذرد،

دلم گرفته به خاطر این همه بی وفایی...

این همه فراموشی و نامردی

درحق کسی که مهربانیش بی دلیل و بی انتهاست

کسی که نیازی ندارد که دوستش بداریم

اما

عاشقانش از عشق او جان میدهند...

کسی که زیبای مطلق است و بی نیاز از زیور...

کسی که بخشندگی صفتش نیست..خود اوست.

و در هیچ صفتی نمی گنجد.

و امروز که جمعه است

خود تو...

خود تو که عشق او هستی و دوازدهمین نگینش!

میدانی!

میدانی که خود او

خود مهربانی

محبت مطلق

هدیه ی تولد امسالم را

کربلا داد

کربلا......

 

 

 

پ ن : ای مهربانی مطلق! ببخش به بزرگی خود...

پ ن :جای همه ی شما خالی بود...

پ ن: هفده سال از عمرم گذشت و هدیه ی امسال بهترین هدیه بود خدای من...محبت مطلق!

 

 

 

 

یا حبیب


[ جمعه 92/6/29 ] [ 11:54 عصر ] [ نقل و نبات ] [ نظر ]

چگونه بنویسم از تو....؟!

وقتی که حتی خودکار می ماند در تحریر نامت....!

چگونه بگویم که زائرت هستم..وقتی که از شدت سیاهی

حتی قابل شناختن نیستم...!!

چگونه فریاد کنم نامت را

در حالیکه از شوق این میهمانی ،

زبانم بند آمده...

میهمانی ای معمولا در خواب و رویا میبینن تا بیداری..

شاید هنوز خوابم...!

نمی دانم!

میهمانی ای که گفته اند

میزبانش کسی است که

میزبانی کوفیان را قبول کرد و دلش زخم های عمیق برداشت....

همان که فرات یک عمر است که شرمنده اش مانده...

همان که ،شب ها ،در خلوت

تنهایی اش را با چاه زمزمه میکرد

و اشک هایش چاه را به بوی یاس عطرآگین کرده بود...

همان که محکم و استوار گام برداشت

تا در محراب آرام بگیرد و نه جای دیگر!!!

 

این ها

همه حرف های دلم است...

زبانم،

از وقتی که زائرم نام نهادند بند آمده

با این همه ،من چگونه خواب را بر چشمانم مهمان کنم

درحالی که چند ساعتی بیشتر

به دیدارمان نمانده....!!

چگونه باور کنم شهدای کربلای پنج جواز ورودم را از مادرشان گرفتند...

کربلای پنجی ها را میگویم...

همان ها که رفتند تا انتقام سیلی مادر بگیرند...

چگونه باور کنم؟!!!

دنیا و آخرت را هم بگذارم بر سر نوشتن

تمام نمیشود این عاشقانه ها !

این عاشقانه ای حال

فقط چند ساعت ،به وصلش مانده....

اما

یادم نبود که همیشه عاشقانه های حقیقی هستند که پایان ندارد

و تا نفس آخر ادامه دارد..

میسوزاندمان تا آخر...

و هرچه بیشتر نزدیک میشوی..تشنه تر میشوی...

این خاصیت عشق است...

خاصیت عشق ،

تنها چیزی که برای درکش

بی نیاز از تجربه و آزمایش است....

بی نیاز مطلق..

و این یعنی تو!!!

 

 

 

پینوشت:حلال کردن دشوار است،اما به بزرگی کنید و بگذرید از من !

 

 

 

 

 

 

 

یا الله

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[ سه شنبه 92/6/19 ] [ 7:31 صبح ] [ نقل و نبات ] [ نظر ]

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا

بل احیاء عند ربهم یرزقون......

.

.

.

.

این است ذکر این روزهای من

برای فرار از دلتنگی های بی موقع

دلتنگی هایی که چشمه ها خشک میکند از درد دوری....

ثانیه ای هم

به ما سربزن!

یا

حداقل صدایی.......!

پ ن :این روزها به این رسیده ام که انسان ها با دلتنگی هایشان زنده اند....همین.

 

 

 

یا  حبیب

 

# 

 

 

 

 


[ یکشنبه 92/6/3 ] [ 11:54 عصر ] [ نقل و نبات ] [ نظر ]
          

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

من بی اسم تو بسمل باران را فراموش خواهم کرد من که نه گرگ پیراهنم را دریده و نه چاه مویه هایم را برملا خواهد کرد..... تنها اینجا هستم تا کمی با تو دردو دل کنم... تویی که این روزها تنها نامت را درشناسنامه ی کوچه ها می نویسند...
امکانات وب
  • صدرا آپ
  • بک لینک
  • دانلود آهنگ جدید