بی بال پریدن..
|
این روزها بیشتر به یادت هستم... و این خودش یک نامردی بزرگ است.... این روزها که گرفته ام.. این روزها که زود خسته میشوم و آن قسم خورده ی خناس مدام دور سرم میچرخد... این روزها که از تمام این دنیا و مردمش خسته میشوم و تازه یادم می آید که تو هستی! تو هستی و من بی ارزش روی کره ی خاکیت دنبال همدردو همدل میگردم
شاید هم تمام این حرف ها را زدم که آخرش با خودت دردهایم را بگویم گرچه تو می دانی!! ولی وقتی هم سخنم میشوی زمان میگذرد و من روی زمین نیستم.... فقط تو هستی و من. و این یعنی مشعر....خود مشعر جایی که من باشم و تو زیر همان آسمانی که ابراهیمت خالصانه خواست و تو بخشیدی بارانت را...
و تمام این واژه ها... تمامشان بهانه است من و تو تا ابد عاشق و معشوق می مانیم البته اگر تو بخواهی......
یاحبیب
پ ن:به یقین رسیدم امروز که:هرچه غیر او خسران است و بس.
[ چهارشنبه 92/7/3 ] [ 6:58 عصر ] [ نقل و نبات ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |