سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی بال پریدن..
 
قالب وبلاگ

ایستاده بودم کنار خیابان

توان گفتن یک کلمه را هم نداشتم

حتی برداشتن یک گام...

از دور همین طور بوق زنان نزدیک من می شد.

یا دلیلی برای بوق زدن وجود نداشت ،

یا من آنقدر گنگ بودم که دلیلش را نمی فهمیدم.

توان کوچکترین حرکتی را هم نداشتم که...

به خودم آمدم .

دیدم  سرتاپایم خیس شده از گل خیابان...

بعد مثل کسی که تازه فهمیده باشد لیلی زن است یا مرد ،

حواسم را جمع کردم و از خیابان گذشتم.

 

 

 

اذان مغرب

بعد از افطار...

سر سجاده ایستاده ام و زل زده ام به مهر وسط جانماز

نمی توانم دستانم را زیر گوش هایم ببرم تا بلکه با الله اکبر

در گوشش بزنم.

مثل امروز عصر کنار خیابان

توان گفتن یک الله را هم ندارم...

 

خدایا!

الان وقتش رسیده.

وقتش است که تو هم مانند عصر

سطلی از آب یخ رویم بریزی!

تا به خودم بیایم.

تا شاید حواسم جمع شود..

تا بتوانم بگویم الله...

بعضی وقت ها آنقدر گنگ میشوم که لیلی را یادم میرود...

خدایا بریز!بزن!

بزن در گوشم.

این گوش ها..این چشم ها..

پر از شیطونک های ریز و درشت شده اند

طاقت درگاه باشکوهت را ندارند...

بزن خدایا!

نمی خواهم دیر شود..نمی خواهم.

بازوانم را بگیر  و بلند کن!

تا دستانم را تا زیر گوش هایم بیاورم و

بزرگیت را فریاد کنم...

تا طوری در دهانش بزنم

که دیگر نتواند وقت و بی وقت ،

در گوش هایم نجوا کند نوای آتشینش را..

بزن خدای من!

بزن!

بزن تا سرخی گونه هایم را ببینند فرشتگانت.

ببینند و درگوش هم زمزمه کنند:

نگاهش کن!

او همان است که ملکه

صورتش را باسیلی سرخ میکند تا یادش نرود

که چه قدر دوستش دارد!!!

 

بزن خدای من!

یادم نمی رود.

بزن تا حداقل ،

بفهمم فرق میان لیلی و مجنون را!!!

 

 

پینوشت:گاهی از این کتک نوشت ها نیاز دارم!!

 

 

 

 

یا کریم 


[ دوشنبه 91/5/16 ] [ 6:48 صبح ] [ نقل و نبات ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

من بی اسم تو بسمل باران را فراموش خواهم کرد من که نه گرگ پیراهنم را دریده و نه چاه مویه هایم را برملا خواهد کرد..... تنها اینجا هستم تا کمی با تو دردو دل کنم... تویی که این روزها تنها نامت را درشناسنامه ی کوچه ها می نویسند...
امکانات وب
  • صدرا آپ
  • بک لینک
  • دانلود آهنگ جدید