سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی بال پریدن..
 
قالب وبلاگ

نشسته ای که چه؟

ساعت ها کنار این پنجره خاک گرفته می نشینی که چه شود؟

این برگ های پاییزی تا ابد خواهند ریخت

و هیچ گاه به خاطر نمی آورند روز های تو را

که در کنار این همه غبار گذشت.

 

حواست هست؟

می دانی چند سحر مانده؟؟!

می دانی که شاید

این آخرین فرصت باشد؟؟!

 

کمی نزدیکتر شو!!

نزدیکتر از همیشه!

بگذار بعد از مدت ها ماتم و سردرگمی،

مدت ها سردی و پژمردگی

یک نفر یخت را ذوب کند!!

تا دستانت تاب و توان گرفتن دست هایش را داشته باشند.

می دانی چند وقت است که نگاهت می کند؟؟

می دانی که چه قدر منتظر ماند تا برگردی؟

با همه ی بی وفایی هایت

فراموشی هایت

ناسپاسی هایت

با همه این ها،

باز هم منتظرت مانده!!

 

خودت را در آینه نگاه کرده ای ؟

اگر نگاه کنی،می بینی

که از آن همه سفیدی و جلا

هیچ نمانده!

یک صورت سرد و بی روح

مبهوت و گنگ،

جای آن را گرفته است.

 

چه قدر زود فراموش کردی همه چیز را !!!

همه چیز را ،حتی

خودت را !

خواستی  من  هایت را فراموش کنی،

اما تمام هستی ات را فراموش کردی!

.

.

.

برگرد!!

برگرد تا باز هم با تمام وجود درآغوشش بگیری!

تا نوازشت کند!

هیچ دستی ،

گرمای دستان او را ندارد!

 

آخر می دانی؟!!

آن قدر طعم نوازش هایش را چشیده ام

که این بار

از شرمندگی و

درماندگی

بخار شده ام.

بخاری که از خجالت سر از پا نمی شناسد!!

.

.

برگرد!!!

او میهمانانش را دوست دارد.

حتی اگر دست خالی زنگ در خانه اش را زده باشند!!!!!

 

 

 

 

 

 

 

یا رحمان و یا رحیم

 

 

 

 

 

 


[ جمعه 91/5/6 ] [ 2:54 صبح ] [ نقل و نبات ] [ نظر ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

من بی اسم تو بسمل باران را فراموش خواهم کرد من که نه گرگ پیراهنم را دریده و نه چاه مویه هایم را برملا خواهد کرد..... تنها اینجا هستم تا کمی با تو دردو دل کنم... تویی که این روزها تنها نامت را درشناسنامه ی کوچه ها می نویسند...
امکانات وب
  • صدرا آپ
  • بک لینک
  • دانلود آهنگ جدید