سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی بال پریدن..
 
قالب وبلاگ

به آسمان که نگاه میکنم

دلم میخواهد تمام ستاره هایی که غیاث الدین آن ها را

در کتاب خود نقش می زد،

در سیاهی چشمان من جا شوند...تمام افلاک

تمام عاشقانه هایی که به قول خودش :

"تخته بند ستاره هایش کرده بود .." را

از همین جا نگاه کنم...

و ببینم تمام درس هایی را که همه عمر بهانه ی دیدن تو کرد

درکش میکنم وقتی تمام لحظاتش را صرف رصد کردن تو کرد...

تاریخ پر است از این عاشق ها..

عاشقانی که در زمین و آسمان تو را جستجو می کنند...

حتی الآن...در عصر ما

دروغ می گویند که الآن عشق را نمیتوان جایی پیدا کرد...دروغ می گویند

عشق همین جاست...در کلاس های خانم قاسمی

و قتی که محو بحث اصالت وجود میشود...وقتی طوبای محبت دست میگیرد و

با آمدن صفحه ای از آن ذوق عالم و آدم را می برد....او عاشق است

و در تمام سال پیش دانشگاهی دلش می خواست ،

تمام بچه هایی را که یکسال

همه ی اعتبار و آینده شان را میان چهار گزینه جستجو میکنند،عاشق کند...

عاشق عالمی که سهروردی آن را شرق می خواند...

و آن ها را مشتاق کند به رفتن..

و به قول خودش:

"و قتی به رفتن فکر میکنی،ماندن آسان میشود..."

می مانیم تا پیکی از آسمان بیاید...

پیکی که انتظارش را مثل نوه ی خانم قاسمی باید کشید..

در  به  در...

اتاق به اتاق....

و خنده های تلخی که هیچ شیرینی ای ،

حتی لبخندهای مادربزرگ آن را شیرین نکند...

عشق همین جاست...

در کلاس خانم میرابی ،

وقتی که 7 صبح به عشق نوشتن حدیث قدسی پا به کلاس می گذارد

و روی تخته سفید کلاس می نویسد:

"لو علم المدبرون کیف الشتیاقی بهم، لماتوا شوقاً"

اگر روی گردانان از من(خداوند) می دانستند که چه علاقه ای به آن ها دارم،از شوق می مردند.

و با تمام وجود معنی و تجزیه و ترکیبش را برای ما بنویسد و

محو زیبایی آن شود..

عشق همین جاست..

میان شاخه های رز که پدری غیر منتظره  و بدون مناسبت برای دخترش میخرد

و من مدام میپرسم که برای کیست؟برای چی؟  و وقتی لبخند میزند و تقدیمم میکند ،

نمی دانم باید چه کنم با این همه عشق...

عشق همین جاست..

در صبح هایی که مادر مدام نگرانی میکند که مبادا پوشه و جزوه ام را جا بگذارم!

و به ثانیه نرسیده دوباره آنها را یاد آوری کند و من مثل همیشه

به صورت نگرانش لبخند بزنم...

عشق همین جاست..

زمانی که خواهر بزرگترم

هنگام رفتن به میهمانی..با اینکه دیرش شده

یک شکلات شوکوپارس به عهد کودکی بگذارد کف دستم و به سرعت برود

و من بمانم و عشقی که کف دستم گذاشته است...

می بینی  ...تو در تمام لحظات زندگی ما هستی...

فقط باید دانه دانه شان را پیدا کرد...

عاشقانه های من همین جا هستند...

در همین نقطه

در همین لحظه...

توی این ایوان کوچک...کنار دیوار پر از یاس

زیر عاشقانه های غیاث الدین...

 

 

 

پ ن:عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد/لیلی و مجنون قصه ی شیرین تری دارد

      حتی سوالات کتاب تست کنکورت/عاشق که باشی بیت های محشری دارد

 

 

 

یا رحیم

 

 

 

 

 

 

 

  


[ جمعه 93/2/19 ] [ 8:39 صبح ] [ نقل و نبات ] [ نظر ]
          

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

من بی اسم تو بسمل باران را فراموش خواهم کرد من که نه گرگ پیراهنم را دریده و نه چاه مویه هایم را برملا خواهد کرد..... تنها اینجا هستم تا کمی با تو دردو دل کنم... تویی که این روزها تنها نامت را درشناسنامه ی کوچه ها می نویسند...
امکانات وب
  • صدرا آپ
  • بک لینک
  • دانلود آهنگ جدید