• وبلاگ : بي بال پريدن..
  • يادداشت : بهانه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    عطيه ي عزيزم !
    امروز داشتم ب سنا مي گفتم تو هم مث معلما ، جزو اون آدمايي هستي که بايد ازشون حلاليت بطلبم.

    تقصير نوريه که يهو به سرش زد جاها رو عوض کنه . من اول سال پيش تو خيلي بيشتر حال مي کردم. بعد که با نظر رفتيم جلو تو بغل معلما، دست و بالم بسته شد. روزگاره ديگه ...
    پاسخ

    اي بابا...ماكه هميشه خراب رفيق بوديم...اين حرفا چيه؟!....نترس فاطمه سادات دوبرابر جفتتون همه كارارو انجام ميده عززيز...آره...:)
    واقعا 17 سال زياده ها. يعني من هر وقت فک مي کنم بعضيا 34 سالشونه دچار حيرت مي شم. يني دو برابر ِ عمري که ما کرديم.
    وحشتناک نيس؟ يني از اون موقعي که به دنيا اومديم تا حالا . اووووووووووووووووووووووووووه !

    پاسخ

    چرا خيليييي وحشتناكه...نميتونم بهش فك كنم.....هدي...... هدي.... دلم واست يه ريزه شده ها......
    هميشه با هم بودن؟!

    خـــ ــســـ ـــتـــ ــه م عط...
    قَدّ 17 سال...
    پاسخ

    ميدونم عزيز دلم....ميدونم خانوار من...ميدونم!17سال كم نيست اما...يه روزي يه جايي يه عده دانش آموز ادبياتي به تو و كلاس درس ات احتياج دارن...نياز دارن كه تو با عشق درس عشق بهشون بدي...ميخوان كه مثل تو غرق بشن توي غزل هاي سعدي ....آن ها به تو نياز دارن...حداقل به خاطر آنها خستگي را جواب كن.......خستگي ات را جواب كن...بدجوري هوس هميشه باهم بودن كرده ام سنا.....دلم...دلم است تنگ شده ...سنا....سنا